200 شعر حافظ در مورد انسان خوب و انسانیت
- به آب دیده بشوییم خرقهها از می
که موسم ورع و روزگار پرهیز است - تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بندهپروری داند - مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که نیست معصیت و زهد بیمشیت او - مرا به باده چه حاجت که بیرخ تو دمی
مینمیدهد از غصههای بیحد خودم آرام - تو آستان تویی، شاه من، تو سلطانی
خدایگانی و بندگیست، این غلامانه - ز مردم دل مجویید ای عزیزان
که مردم دل دهد تا اوستانش - طریق عشق جویان طلب کنند ز من
که بنده راهنوردان وصلش راهنماست - غم دلها به ره همدم عاشقان نماند
ره عشق، راه بیهمدمان است - نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم - شاه است آن که دارد دل، حتی اگر گدای بینواست
- در زهد نیز ریا دیدم و در نماز خلل
چنانکه در ره میخانه هم وقاری هست - ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش - ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما - انسانیت از تو و من زنده میشود
بنگر که بعد ما چه به روزگار آید - من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم - دلی که عاشق و دیوانهٔ تو شد، بگذار
و گرنه بیدلی و زندگانی به چه کار است؟ - تو بندهای که به غایت پرست و دانایی
ندانم از تو که گنجور عشق یا داری؟ - جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است
هزار بار من این نکته کردهام تحقیق - به رهگذارِ خویشتن سرشتهای هر جا
ز هجر دوستان، این رهگذارِ تنهایی - چون نیست کار هیچ کس از کفر و دین جدا
آن به که کار خود به عنایت رها کند - شاه است آن که از دل چو گنجینۀ محبّت
بخشد به عالمیان ز راه انسانیت - زانجا که نیست کس را در این سرا بیغم
بر دل سپردهام محنت این قفس به چنگ - بشنو از دل که ز من بیخبر نمیآید
هر آنچه سرّ دل است، از نظر نمیآید - جهان برآب است و کوه و سنگ
تو سنگ خارا باش و جهان را نگر - مقیم باش در میانهٔ بلا و صبر
که با مشقتِ دلها نمیشود سرور - شبی که در دل تنگم چراغ مهر نبود
به چشم خواب نیامد مگر دل به یاد دوست - چو عافیت نبود دل به بلا گشاده کن
که عاشقی و بلاییست این سرای عدم - به ره عشق قدم نه، اگر تو اهل دلی
که این طریق نخواهد ز بیدلانی راه - مقام عشق چو باشد در این خزان و بهار
چه حاصل است ز گلچین و گلستان - ای دلبر جانسوز، دل از بر من بگذار
که بندهٔ درگاه توام من - اگر چه در همه کوی بینوایان است
خدای بخشنده همواره بینیاز بود - چه خوش بود که تو باشی و من به جان تو
که خوشتر از همه عالم تویی - گدای کوی محبت کجا شود بینیاز
محبت تو به جان بیقراری ما را داد - بشنو از نی که دلش در فراق تو تنگ است
از دل من که بیقرار و پر از هوس است - دل را که محبت تو در اوست
هر جا که برود، دست به کینش نرود - جهان به عشق استوار است ای عزیز
ز هر چه غیر از عشق پرهیز کن - دلبر ای دوست، مهر تو به همه دل است
که نیست جز عشق به آدمیان پسند - به چشم خرد بنگر، در این عالم و بهار
که آدمی چه تواند کند، در این گلزار؟ - نردبان خلق است و زینه به بلندای انسانیت
هر که برتر نشسته است، قدمش بر دلهاست - اگر انسان به سرای عشق رود، غمگین نباشد
زیرا مهر تو او را ز غم میرهاند - دل چون گلزار و تو گلزارنشین
سرودی از عشق و محبت بزن - زدم ز هرچه به غیر از مهر دل کشتم
که نیکان بر سر این راه جان بسپارند - عشق هر جا که بود، نیکی نهاد
محبت چو گل در زمین نهاده شود - دل گنج خانهٔ محبت است، ای عزیز
که عشق بر این دل راه داده است - دلی که یاد تو دارد هماره در دل خویش
دل زنده دارد به عشق و بخت و اختر خوش - در راه عشق و محبت هر که کند راهی
اوست انسان نیک که عهدی نیک نهد - دلی که دور ز انسانیت نگردد
دلی زنده است در عالم انسانیت - انسانی که ز کین برهانده دل بود
به لطف و مهر به دلها رهانده بود - دلی که پاک بود از کدورت و کین
هماره بیمنت از همه عالمین - عشق بر دلها زند راههای روشن
انسانی که دل به مهر داده باشد. - دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد؟ - بیا که رهبری از بخت میسپارم بر
که رهنمای من آن دوست از دلخویش است - دل از من برد و از بیکسی زدند به جان
که دوستی تو بر عاشقان قوی است - یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد - درویش گدای تنگدست است ای دوست
سرّ دل او به حقگویان داناست - به چشم من در این دنیا که باشی
که جز تو هیچ در این خانه نباشد - به گیسوی تو بخشود گیسوان
که مردان با وفا و نیک دلاند - هر جا که محبت به سر برده باشد
آنجاست انسانیت و مهر مردم - ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم - هر که عیب خود ببیند بر خلایق
خویشتن را برتر از مردم نمیپندارد - درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث - بنشین بر لب جوی و گذر عمر بین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس - ساقیا در سینه جانی و ما را هوایی
که به شادی و صفا میزیند آدمی - صد هزاران فرشته بوسه بر آن دست کنند
که به مهر انسانیت دل به عاشقان دهد - درون جان منی، ای جان ز من مستور
از عشق تو گشته در این دل اضطراب - بوسه بده بر آنکه قلبش پاک است
که با وفا و با صداقت نزد خداست - همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت - اهل دل را که به دل غم و محبت دهند
از عشق درون جان آدمی چراغی برفروزند - دل اگر زنده بود به عشق و وفا
همواره انسانیت راه میدهد - وفا کند ز کین دور بماند
دل آن انسان که عهد دوست دارد - از آن نه بر دل عاشقان رسد
که او محبت نیک مردان است - اگر انسان به مهر ز دل بگذرد
در دنیای مهر، خود را بیابد - زهر چه غیر از محبت کناره بگیرد
دل چون گلزار و عشقش به دل راه دهد - ای دل تو در صفای خود نظر کن
که غیر از انسانیت راه نیست - ای بسا عاشق که ره دل نپیماید
ز آنجا که محبتش در دل نشان نیست - هر آنکه دل به نیکوی داد
به قلب پاک خود رسد به مراد - دل ز دست کینه برهان و مهر گمار
که راه انسانیت از عشق است - کسی که دوست دارد همگان را
بر او نیکی راه میدهد - دل اگر عاشق و مهر به دل بود
در راه عشق انسانیت رسد - عاشقان را مکن از خود بیخبر
که دل نیکان ز محبت تو است - مهر آدمیت بر دلها نشیند
که آدمی ز این عشقها گزینند - در راه محبت بر دوست زی
که انسان نیک عهد به عهد دوست دهد - دلی که عهد به نیکی بسته باشد
به صداقت دل خود راه داده باشد - جهان به مهر و دل مهروران است
دل هر که عاشق راه ماند - ره عشق راهی است به جان تو
که ز مهر بینظیر انسان است - بگذر ز هرچه کینه و دشمنی است
که راه نیکان مهر آدمی است - دلی که با صداقت و مهر آمیخته
درونش ز آفتابی درخشان است - دلی به عشق پاک در گشود
از نیکو نیکی را برگزید - هر که مهر آدمیت به دل داشت
به نیکو نام خود در عشق میزیست - درون دل چو گلزار عشق گل کند
ز مهر انسانیت سر برآورد - محبت چو گل در دل بکار
که این مهر ز بیکسان نیست - هر جا که انسان دل نهاد
محبت و انسانیت به دل راه دهد - مهر انسان دلها را روشن کند
دل چون مهر بر دیگران فراگیرد - به راه عشق قدم بنه، هر که ز نیکی است
که این راه انسانیت ز آدمیان است - آدمی ز مهر به مقصود رسید
به راه انسانیت به هدف رسید - دل انسان به مهر و محبت خوش است
که دل ز بیرحمی و کینه تهی است - هر که دل به عشق پاک زد
راه انسانیت به دل گشود - دلی که مهر به دیگران دهد
راه نیکی را به جان سپرد - دل چون محبت به هر که دهد
سر از کینه و دشمنی باز دارد - جهان به مهر آدمی استوار است
دل هر که به عشق بود، پاک و زلال است
بیشتر بخوانید! شعر حافظ برای تولد همسر
شعر در مورد انسانیت از مولانا
- آن را که طلب کردی، در خود یافتی
از کوی انسانیت، آنگاه با او آشتی - ای دل، طلب انسانیت کن و بس
که آن به راه عشق، جز مهر نیست - هر چه انسان تر شوی زاری تری
هر چه با انسانیت باشی، یاری تری - بنده آنی که در خود گنج عشق
گنجی به مهر مردمان نهاده - دل زنده دار و ز مهر برافروز
که انسانیت ز مهر انسان خیزد - چون آدمی به راه عشق زنده است
درون خود گنجینهای از مهر است - انسانیت در دل توست ای دوست
بنگر در خود، که به راهی استوارتر است - از کوی محبت و انسانیت گذر کن
که ز این کوی، به راحتی جان رسانند - ز انسانیت به عشقت جان زنده دار
دل پاک از مهر، به دوستان سپار - آدمی اگر در خود خدا را یابد
به جان نیکو و مهر انسانیت باشد - گاه به دل چون انسان، مهر برد
بر سر عاشقیش، نیکویی کند - ای انسان دل ز مهر پاکی ببند
که راه سعادت تو، نیکویی است - هر که دل را از کین رهانده بود
سرانجام از عشق دریا داند بود - مهر و انسانیت، راه آدمیان
به عشق و راه دوست، درون جان - دل انسان به عشق روشن است
ز مهر و پاکی، زندگی روشن است - هر که انسان به دل داشت، یاری برفت
در راه دوست، زندگی به سر شد - دل عاشق به عشق رها کن، ای یار
که جز نیکویی به انسانیت نیست - دل آدمیت، عشق و مهر است
هر کس به جان زنده باشد، با اوست - ای دل به انسانیت درون خود رس
که در راه نیکویی، همواره با توست - انسانیت راهی به دل میگشاید
که برترین نعمت این جهان است - هر چه انسان تر شوی، عشق تر میشوی
هر چه به مهر درآیی، از کین رها شوی - مهر و محبت در دل خود نها
که با انسانیت یاری کنی یار را - انسانیت را چون که به دل، راه بر
از راه مهر به انسانیت، برآ - چون ز مهر به انسان درآیی
دل تو از محبت سرشار گردد - دلی که ز مهر و انسانیت استوار است
به کوی دوست با دل برار است - راه آدمیت ز عشق و مهربانی است
که دل زین مهر برون میرود - انسانیت به راه دوست توان یافت
که آدمی ز عشق جان میگیرد - عشق و انسانیت به راهی گمار
که این مهر، جان ز جانان است - ای دوست، دل بر دل دوست دار
که انسانیت جز مهر و جان نیست - هر جا که انسانیت بود، جان خوش
که جز به مهر آدمیان روشن است
خرید اینترنتی دیوان حافظ نفیس (حافظ رحلی گلاسه چرم نفیس با 2گلدان فیروزه) + گارانتی بازگشت پول در صورت نارضایتی
شعر در مورد انسان کامل
- انسانی که به صداقت زیست کند
به دلهای عاشق، مهر بیافزاید - آدمی ز کامل به عالم راه یافت
که در دل پاک و در دل خود شناخت - دلی که مهر به دل نهد، از کمال انسان است
که جان انسان کامل به صداقت است - ای دل به آدمیت و راه درست بنگر
که جز این راه به مقصود نیست - انسانی که دل به درستی دهد
از زلالی دل، به مقصود رسد - دل ز هر چه جز انسانیت تهی کن
که آدمی به دل درون خود کامل است - آدمیت ز کمال انسان خیزد
که دل پاک برتر از جان است - درون دل چو عشق و مهر نهادی
کمال انسانیت در آن نشستی - هر که به دل، مهر و انسانیت زنده دارد
درون خود به کمال انسان پی برده باشد - انسانی کامل دلش به عشق و صفا است
از صداقت به دلها، جان میزند - آدمی به کمال خود برسد
چو دل به مهر و صداقت آراست - دل انسان کامل به انسانیت جان دارد
ز صداقت و مهر، نشان دارد - انسان کامل ز مهر به اوج رسد
که به راه عاشقان، نور عشق برد - هر که به صداقت و انسانیت زنده است
درون خود کمال انسانیت یافته است - کمال آدمی در صداقت دل است
که به مهر و محبت، پاک و زلال است - انسانی که به کمال مهر رسد
دل به همگان به دوستی نهد - آدمیت چو به کمال عشق رسید
درون دل خود جهان را دید - انسان کامل دلی به مهر دارد
از دشمنی و کینه به دلها کنار دارد - هر که به انسانیت به دل نزدیک بود
درون خود به کمال پاک رسد - انسانی که از کینه و دشمنی تهی است
دلش به عشق و صداقت به اوج میرسد - آدمی به راه عشق کامل شود
ز مهر و دوستی دل به دیگران سپارد - به دل آدمی کمال راه میبرد
چون به صفا و نیکویی جان میسپارد - دل آدمی به کمال، ز مهر و وفا است
که صداقت درونش جاودان است - دلی که از محبت و عشق لبریز است
در راه انسان کامل گام نهاده است - هر کس که دل به انسانیت بسته باشد
به کمال انسانیت دست یافته باشد - انسان کامل دل به پاکی و صفا میسپارد
به دوستی و محبت عهدی استوار دارد - از کمال آدمیت، عشق و مهر پیداست
که دل آدمی جز به نیکی نمیگراید - دلی که به راه صداقت گشوده شد
از کمال انسانیت بهره برده شد - انسان کامل ز مهر و صفا جان میگیرد
درون دل به نور دوستی میپیچد - هر که به عشق و مهر به انسانها راه دهد
کمال انسانیت در او هویداست
بیشتر بخوانید! شعر پزشکی حافظ
شعر در مورد انسانیت از فریدون مشیری
- از انسانیت نشانی بیفنا میماند
در دلی که مهر به دیگران میداند - درختی که مهر و انسانیت دارد
برگ و بارش از صداقت و دوستی است - جهان بر پایه انسانیت استوار است
هر که به مهر دل بندد، جان دارد - انسانیت چشمهای از محبت است
که به دلهای بیتاب، آرامش دهد - دلی که عشق درون آن جا گرفته
از انسانیت بینصیب نخواهد ماند - انسانیت درون آدمی است
که به دل خود روشنی جاودان دارد - بگذار انسانیت در دلها جوانه زند
تا که به نور محبت درخشان شوند - زندگی جز با انسانیت زیبا نیست
که درخت مهر با دلها ثمر دهد - انسانی که مهر در دل جاودانه دارد
از خویشتن، دنیایی به رنگ صفا میسازد - اگر دل به مهربانی و صداقت بود
انسانیت چون گل بهاری خواهد شکفت - انسانیت به جان عاشقان ریشه میزند
که آدمی به نور دوست درخشان میشود - درون دل به انسانیت جاویدان باش
که این راه، راه مردان بزرگ است - مهربانی و انسانیت پیوندی استوار
که در دلهای عاشق جاودانه است - انسانیت راهی به دنیای مهر است
هر که مهر ورزد، انسانیت گستراند - درخت زندگی با مهر بارور شود
که انسانیت، ثمر این محبت است - هر که درون خود محبت پرورد
از انسانیت به کمال برسد - در میان ما انسانیتی جاودانه است
که به مهر و دوستی از دل برمیآید - هر جا که انسانیت بود، مهر برفراشت
که در این جهان به دوستی معنا گرفت - زانجا که آدمی به انسانیت رسد
به مهر و محبت در جهان ریشه میزند - دلی که به دوستی و صفا گره خورده
راه انسانیت به دلها گشوده است - بگذار انسانیت در جهان بگستراند
که آدمی به این مهر، زنده است - انسانیت آفتابی است در دلها
که به راه دوستی و صداقت میدرخشد - آدمی به مهر، آشیان انسانیت ساخت
که درون دلها عشق و صفا میکاشت - دل آدمی به مهر کامل شود
که انسانیت را درون خود بیابد - جهان را با انسانیت زیبا کن
که آدمی به این مهر، معنا میگیرد - هر که مهر به دل دارد، انسانیت یافته
که با صفا و صداقت در جهان میزیید - بگذار درخت انسانیت، بارور شود
که عشق و مهر به دلها جان بخشد - انسانیت در دل پاک جاویدان است
که این مهر از آدمی دور نمیشود - دل آدمی به انسانیت زنده است
که به دوستی و محبت گره خورده است - هر جا که عشق و انسانیت باشد
آنجا بهشت دوستی است و مهر جاودان
شعر در مورد انسان با معرفت
- انسان با معرفت به دوستی وفا دارد
که این راه، به صداقت جاودان است - معرفت در دل آدمی چون گوهری است
که با مهر و صداقت میدرخشد - هر که دل به معرفت بندد، راه را یابد
که از کینه و دشمنی دور باشد - انسان با معرفت دل را به مهر آراست
که از دلهای پاک نشان گیرد - دلی که معرفت دارد، عاشقانه زیست کند
که درونش از دوستی به نور میتپد - معرفت، گنجی است از مهر و انسانیت
که به دلها جاودانه آرامش میبخشد - دلی که به معرفت روشنی یافت
از کینه و دشمنی تهی گشت - آدمی به معرفت، راه دوست یابد
که با صداقت و مهر همراه است - معرفت، چراغی در دل است
که به عشق و انسانیت روشنی میدهد - هر که دل به معرفت دهد، به جاودانگی رسد
که راه دوستی و صفا را دریابد - دلی که به معرفت بندد، زنده است
که راه مهر به دلها روشن کند - معرفت انسان را به راه عشق برد
که این راه به مهر آدمیان است - درون دل به معرفت جاودان باش
که راه دوست به صداقت است - انسان با معرفت دل به مهر بندد
که راه سعادت از دوستی است - معرفت راهی به نور دوستی دارد
که به صداقت و مهر به دلها جا میگیرد - آدمی که معرفت در دل دارد
از صفای دل، با مهر یار میشود - هر که به معرفت راه گشاید
راه عشق و دوستی را به دل مییابد - معرفت، چراغ دلهای پاک است
که در میان کینه و دشمنی گم نمیشود - انسانی که با معرفت زندگی کند
از مهر و دوستی به دلها میرسد - دل آدمی به معرفت زنده میشود
که از عشق و محبت جان گیرد - انسان با معرفت درون خود آرامشی دارد
که این آرامش ز مهر و صفا بر میخیزد - دلی که معرفت در آن جا دارد
به راه مهر و عشق میرود - هر که درون خود معرفت را یابد
به دوستی و وفا در این جهان شادمان شود - آدمی که با معرفت زیست کند
از دشمنی دور و به دوستی نزدیک است - معرفت در دل آدمی گوهر است
که راه سعادت از آن روشن شود - دلی که با معرفت و مهر زنده است
به دوست، راه همیشگی میپیماید - آدمی به معرفت دل بندد
که به راه انسانیت نزدیک باشد - معرفت آدمی را به اوج برساند
که درون دلش، عشق را جاودان سازد - انسانی که معرفت را در دل خود پرورش دهد
از هر بدی و کینه دور باشد - هر جا که معرفت باشد، دوستی است
که آدمی به مهر و صفا جان گیرد
بیشتر بخوانید! شعر عاشقانه حافظ برای همسر
شعر در مورد انسانهای پاک
- دل پاک، از کینه دور و از مهر پر است
که درون آن، چراغ انسانیت روشن است - انسانی که پاکی در دل دارد
به مهر و دوستی بر دیگران یاری کند - دل پاک، چون آینهای زلال است
که در آن مهر و صفا موج زند - هر که دل به پاکی نهد، از همه آفتها رهاست
که پاکی درون، پناه آدمی است - انسان پاک، دل به راه دوستی سپرد
که این مهر و صداقت از جانش بجوشد - دلی که پاک است، نیکویی میپذیرد
که از محبت و دوستی خالی نمیشود - هر که دلش به پاکی و مهر نزدیک باشد
از بدی و دشمنی در امان است - دلهای پاک، به صداقت آراستهاند
که این راه به دوستی و انسانیت روشن است - انسانی که به پاکی زیست کند
به نور محبت در دلها جاودانه میماند - دلی که پاکی دارد، از زشتی دور است
که مهر و صفا به دل او راه یافته است - پاکی، راهی به عشق و صفا است
که دل انسان از هر بدی تهی میشود - هر که دل به پاکی نهد، به مهر جاودانه میرسد
که درون خود صداقت را بپذیرد - آدمی که پاکی دل را نگه دارد
از هر کینه و دشمنی در امان است - دلی که پاک است، از همه بدیها دور است
که عشق و محبت را در خود دارد - انسان پاک، چون گلی در میان دلهاست
که رایحه مهر و دوستی از او برمیخیزد - هر که دلش پاک و زلال باشد
از صداقت و دوستی پر برکت میشود - دل آدمی به پاکی، آرام و شادمان است
که به مهر و عشق دل میسپارد - دلی که پاکی در آن جا گرفته
از کینه و دشمنی دور و به عشق نزدیک است - هر که دل پاک دارد، به سعادت راه یافته
که درون او از هر آلودگی خالی است - انسانی که به پاکی دلش اعتماد کند
به راه عشق و صفا جاودانه زیست میکند - دل پاک، آینهای از محبت و عشق است
که از هر بدی و کینه تهی است - دلی که به پاکی آراسته است
در میان دوستان و یاران جایگاه دارد - هر که دلش از آلودگی رها باشد
به انسانیت و دوستی عشق میورزد - دل پاک، چون نسیمی لطیف بر دلهاست
که آرامش و صداقت به همراه دارد - انسان پاک، دل به عشق و دوستی سپرد
که این راه، راه نجات آدمی است - دلی که به پاکی و صفا درخشنده است
از دشمنی دور و به دوستی نزدیک است - هر جا که پاکی دل باشد، آرامش جاویدان است
که آدمی به مهر و دوستی راه مییابد - انسان پاک، چون آفتابی درخشان است
که به نور صداقت و عشق دلها را گرم میکند - دلی که پاک است، از هر آفتی آزاد است
که درون خود را با مهر و صفا گره زده است - هر که دل به پاکی نهد، به جاودانگی میرسد
که انسانیت در این راه پایدار است
شعر در مورد انسانیت و مهربانی
- آدمی به مهر زنده است و جاودانه
که دل به دوستی و انسانیت گره زده - مهربانی در دل آدمی جاودان است
که به صداقت و دوستی از مهر برافروزد - هر که دل به مهربانی سپارد، شادمان است
که راه انسانیت را از مهر برگزید - انسانیت و مهربانی، چشمهای زلال است
که دلهای عاشق را به هم پیوند میزند - مهربانی، راه انسان به سعادت است
که با صداقت در دلها جا گیرد - هر جا که مهربانی باشد، عشق هست
که این راه، راه انسانیت است - مهربانی، راه انسانیت به دلها است
که این مهر به عشق و دوستی جان میبخشد - دل مهربان، آینهای از صداقت است
که به عشق و انسانیت، زنده است - انسانیت و مهربانی، چون دو گوهری است
که دل را از بدی و دشمنی تهی میکند - هر که دل به مهربانی بندد، در امان است
که در این راه، جانش از دوستی برکت گیرد - آدمی که به مهربانی زیست کند
از انسانیت به کمال و سعادت رسد - مهربانی، چراغی است در دلهای پاک
که راه انسانیت را به روشنایی میرساند - دلی که با مهربانی زنده است
از کینه و دشمنی دور و به دوستی نزدیک است - هر که مهربان باشد، از جهان بهرهمند است
که به دلهای دیگر آرامش میبخشد - انسانیت و مهربانی، گوهری ناب است
که به جان عاشقان، روشنایی میبخشد - دل مهربان به مهر و عشق گره خورده
که این راه، راه آرامش و انسانیت است - مهربانی در دلها جاویدان بماند
که از این راه، آدمی به آرامش رسد - آدمی به مهر و مهربانی جاودان شود
که انسانیت از دلهای مهربان برمیخیزد - هر که به دل، مهربانی را جای دهد
به انسانیت و صفا پیوسته نزدیک است - مهربانی در دل، چراغ راه است
که این نور، به سوی انسانیت هدایت میکند - دل مهربان به عشق و صفا درخشان است
که در میان دلهای عاشق جاودانه میماند - مهربانی و انسانیت، دو همراهی است
که آدمی را از بدیها آزاد میکند - هر که دل به مهربانی بندد، شادمان است
که به راه انسانیت گام مینهد - مهربانی در دل آدمی چشمهای است
که به دیگران، مهر و دوستی میبخشد - انسانیت و مهربانی در دل به هم پیوند خورده
که این راه، راه روشنایی است - هر جا که دل به مهربانی گشوده شد
آنجا انسانیت به اوج رسید - دل آدمی با مهربانی زنده است
که این راه، راه عاشقی و دوستی است - هر که دل به مهربانی دهد، آزاد است
که در این راه، انسانیت را در دلها گستراند - آدمی به مهربانی به کمال برسد
که این مهر، راه به سوی انسانیت است - هر که دل مهربان دارد، به آرامش دست یابد
که درون خود، مهر و صفا به جان سپرده است
بیشتر بخوانید! شعر عاشورایی حافظ
شعر در مورد بزرگی از مولانا
- بزرگی آن است که به دوستی و عشق رسد
که دل به مهر و صفا نزدیک کند - انسان بزرگ، دل به صداقت دهد
که از کینه و دشمنی دور باشد - بزرگی به دل پاک و انسانیت است
که این مهر به دلهای عاشق پیوند خورد - هر که دل به بزرگی نهد، به سعادت رسد
که این راه، راه عشق و انسانیت است - بزرگی به دل عاشقانه و صاف است
که درونش از مهر و محبت پر باشد - دلی که به بزرگی زنده است
از هر بدی و دشمنی آزاد است - بزرگی در انسانیت و مهربانی است
که این راه، راه آرامش و دوستی است - هر که بزرگی در دلش باشد
از مهر و دوستی به دلها بهره دهد - دل بزرگ، ز عشق و انسانیت روشنی میگیرد
که در این راه، به صداقت زنده میماند - آدمی به بزرگی دل به آرامش رسد
که این مهر، جانش را از بدی دور میکند - بزرگی در دلهای عاشق است
که با صداقت و انسانیت، جاودان میماند - هر که دل به بزرگی و صفا سپرد
به راه عشق و محبت راه برد - بزرگی در دل پاک و زلال است
که به دوستی و صداقت پیوسته جاودانه است - هر که دل به بزرگی بندد، آزاد است
که درونش از مهر و صفا بهرهمند است - آدمی به بزرگی ز عشق و محبت برسد
که این راه، به دلهای عاشق پیوند خورد - بزرگی، راه به سوی آرامش است
که به دلهای پاک، آرامش دهد - دلی که بزرگ است، از هر بدی تهی است
که به مهر و محبت زنده میماند - بزرگی در عشق و صداقت جاویدان است
که آدمی به دل عاشقان پیوسته است - هر که بزرگی در دلش باشد، شادمان است
که به راه عشق و دوستی گام مینهد - دل بزرگ، چراغی است در دلها
که به انسانیت و صفا روشنی میبخشد - هر جا که بزرگی باشد، عشق موج زند
که در این راه، دل از هر بدی تهی است - آدمی به بزرگی، به سعادت رسد
که درون خود، محبت و انسانیت پرورش دهد - بزرگی، چشمهای از صداقت و عشق است
که در دلهای عاشق به جاودانگی میرسد - دل بزرگ به مهربانی زنده است
که این راه، راه انسانیت و دوستی است - هر که بزرگی در دل داشته باشد
به آرامش دلهای دیگران بیفزاید - آدمی به بزرگی به جان زنده است
که این راه، راه مهر و دوستی است - بزرگی در دلهای پاک جاودانه است
که به عشق و صداقت جا گرفته است - هر که دل به بزرگی نهد، از بدی رهاست
که آدمی به راه انسانیت گام بردارد - بزرگی چون نوری در دل عاشق است
که این عشق، به سوی انسانیت راه میبرد - دل بزرگ، آینهای از صفا و صداقت است
که آدمی را به کمال و آرامش رهنمون میشود
خرید اینترنتی دیوان حافظ نفیس از انتشارات پیام مهر عدالت (دیوان حافظ وزیری تحریر 5رنگ با مینیاتور جلد سلفون قابدار کشویی) + ضمانت بازگشت پول در صورت نارضایتی از محصول
شعر در مورد شخصیت انسان
- شخصیت انسان به صداقت و عشق است
که دلش از مهر و دوستی لبریز میشود - هر که شخصیت درونش زنده است
به راه صداقت و صفا جاویدان است - دل انسان به شخصیت، به روشنی میرسد
که از درون خود مهر و محبت میتپد - شخصیت انسان، گوهر جاودانهای است
که به دوستی و مهربانی میدرخشد - هر که شخصیت پاک و نیکو دارد
از صداقت و صفا در دل بهرهمند است - شخصیت انسان، چراغ راه است
که به نور عشق و انسانیت راه میگشاید - هر که شخصیت در خود پرورش دهد
به دوستی و صداقت نزدیک است - شخصیت، راه آدمی به سوی آرامش است
که به دلهای عاشق روشنی میدهد - دل با شخصیت، به مهر و عشق زنده است
که درونش به صداقت آراسته است - آدمی که شخصیت دارد، آرام است
که این راه، راه مهر و دوستی است