صفحه اصلی > حافظ و کتب ادبی : شعر در وصف یار از حافظ

شعر در وصف یار از حافظ

شعر در وصف یار از حافظ

شعر در وصف یار از حافظ: نگین اشعار عاشقانه

حافظ شیرازی، سلطان سخن، در غزل‌هایش به طور گسترده‌ای به وصف یار پرداخته است. یار در اشعار حافظ، نه تنها یک معشوق زمینی، بلکه نمادی از زیبایی، کمال و حقیقت است. او با زبانی شیوا و تصاویری بدیع، به توصیف جمال، ویژگی‌ها و تاثیرگذاری یار بر جان و دل خود می‌پردازد.

چرا وصف یار در اشعار حافظ اهمیت دارد؟

  • عشق به عنوان محور اصلی غزل: عشق و عاشقی، محور اصلی غزل‌های حافظ است. وصف یار، یکی از مهم‌ترین راه‌های بیان این عشق است.
  • نمادگرایی: یار در اشعار حافظ، صرفاً یک فرد نیست، بلکه نمادی از مفاهیم عمیقی مانند حقیقت، زیبایی، کمال و خداوند است.
  • زیبایی‌شناسی زبان فارسی: وصف یار در اشعار حافظ، نمونه‌ای بارز از زیبایی و ظرافت زبان فارسی است.

حافظ جیبی تحریر چرم جعبه دار برجسته با پلاک وسط

خرید  دیوان حافظ با فال  (حافظ جیبی تحریر چرم جعبه دار برجسته با پلاک وسط)

ویژگی‌های وصف یار در اشعار حافظ

  • توصیف ظاهری: حافظ، با زبانی شیوا و تصاویری بدیع، به توصیف زیبایی‌های ظاهری یار می‌پردازد. موهای یار، چشم‌های یار، لب‌های یار و… همگی در اشعار او به زیبایی توصیف شده‌اند.
  • توصیف باطنی: حافظ، علاوه بر زیبایی ظاهری، به توصیف زیبایی‌های باطنی یار نیز می‌پردازد. او از صفاتی مانند مهربانی، دانایی، پاکی و… برای توصیف یار استفاده می‌کند.
  • تاثیر یار بر شاعر: حافظ، تاثیر عمیق یار بر جان و دل خود را به زیبایی بیان می‌کند. او از عشق، هجران، امید و ناامیدی ناشی از عشق به یار سخن می‌گوید.

بهترین پیشنهاد خرید هدیه عاشقانه و شب یلدا! خرید انواع دیوان حافظ نفیس و عطری از انتشارات پیام مهر عدالت. کلیک کنید!

30 شعر در وصف یار از حافظ

  1. الا یا ایها الساقی: این غزل یکی از معروف‌ترین غزل‌های حافظ است که در آن به توصیف مجلس باده‌گساری و عشق به یار پرداخته است.
  2. موج زلف تو هر شب در خوابم می‌رود
  3. چو لعل شکرینت بوسه بخشد
  4. تو مشکین‌کامه‌ای و زلف تو مشکین‌تر
  5. صد هزاران دلبر آفاق در نظرم نیست
  6. ساقی بیار جام باده که دلم خون شد
  7. ای دل به عشق یار مشغول باش
  8. در این شب سیَه که هیچ ستاره نیست
  9. ماییم و طوفان نوحه‌ای می‌کنیم
  10. تا کی غم نان خوری و جام باده نخوری
  11. فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم
  12. شیشه ام از چه می برد پیش طبیب هر زمان
  13. گر چه در خلوتگه راز دل ما دو یکی است
  14. ساغر می ده که جانم شد فدای آن لب جوی
  15. موج زلف تو هر شب در خوابم می‌رود
  16. گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
  17. بهار آمد و گل تازه روی
  18. دیشب در خمارگه رندان مست بودم
  19. ساقیا برخیز و در گردش جام کن
  20. بشنو از نی چون حکایت می‌کند
  21. ای دل به عشق یار مشغول باش
  22. تا کی غم نان خوری و جام باده نخوری
  23. فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم
  24. شیشه ام از چه می برد پیش طبیب هر زمان
  25. گر چه در خلوتگه راز دل ما دو یکی است
  26. ساغر می ده که جانم شد فدای آن لب جوی
  27. موج زلف تو هر شب در خوابم می‌رود
  28. گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
  29. بهار آمد و گل تازه روی
  30. دیشب در خمارگه رندان مست بودم

بیشتر بخوانید!  شعر عاشقانه حافظ برای همسر

خرید دیوان حافظ با قیمت  اقتصادی  170 هزار تومان از انتشارات پیام مهر عدالت (دیوان حافظ پالتویی چرم با پلاک عکس)

مجموعه‌ای از غزل‌های حافظ  در وصف یار و عشق به معشوق

۱. غزل شماره ۱
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

  • در این غزل، حافظ به عشق دشوار و پیچیده‌ای که در ابتدا آسان به نظر می‌آید اشاره می‌کند.

۲. غزل شماره ۲
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را / که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

  • توصیف یار به زیبایی و جذابیت و پیامی که حافظ از طریق باد به معشوق می‌فرستد.

۳. غزل شماره ۳
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم / از بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم

  • در این شعر، حافظ به ناچاری و عشق به معشوق و توصیف او در برابر سختی‌های زندگی می‌پردازد.

۴. غزل شماره ۶
گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو / گفت آن شاه جلالت به گدایی داده‌ست

  • حافظ در وصف یار از عشق به شجاعت و بزرگی می‌گوید.

۵. غزل شماره ۸
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

  • اشاره به زیبایی و جذابیت یار ازلی و عشق به او.

۶. غزل شماره ۹
صلاح کار کجا و من خراب کجا / ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

  • حافظ به عشق و فاصله‌ای که بین او و معشوق وجود دارد اشاره می‌کند.

۷. غزل شماره ۱۰
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را / به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

  • حافظ به زیبایی و دلربایی معشوق ترک اشاره می‌کند که حاضر است همه چیز را فدای او کند.

۸. غزل شماره ۱۵
نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد / عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

  • حافظ امید به بازگشت یار و دیدار او دارد.

۹. غزل شماره ۱۸
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را / که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

  • در این شعر، حافظ به عشق و تمنای دیدار با یار اشاره می‌کند.

۱۰. غزل شماره ۲۰
خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم / دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم

  • حافظ در وصف زیبایی و خیال روی یار سروده است.

۱۱. غزل شماره ۲۲
به کوی عشق منه بی‌دلیل راه قدم / که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد

  • عشق و بی‌تابی برای دیدار یار در این شعر دیده می‌شود.

۱۲. غزل شماره ۲۵
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق / بر او نمرده به فتوای من نماز کنید

  • حافظ از عشق و اهمیت آن در زندگی سخن می‌گوید.

۱۳. غزل شماره ۳۰
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست / پیرهن چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست

  • حافظ در این شعر از زیبایی ظاهری یار و شیفتگی خود برای او سخن می‌گوید.

۱۴. غزل شماره ۳۵
سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی / خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

  • امید حافظ به لطف یار و عشق به او.

۱۵. غزل شماره ۳۸
دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

  • دل‌باختگی و عاشقانه‌های حافظ برای یار.

۱۶. غزل شماره ۴۰
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد / آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود

  • این غزل به ارزش عشق و معشوق و ناپایدار بودن دنیا اشاره دارد.

۱۷. غزل شماره ۴۵
مژده‌ای دل که مسیحا نفسی می‌آید / که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

  • حافظ به آمدن یار و نسیمی از عشق اشاره می‌کند.

۱۸. غزل شماره ۴۸
شکرفروش که عمرش دراز باد چرا / تفقدی نکند طوطی شکرخا را

  • درخواست عاشقانه حافظ از یار و دل‌تنگی او.

۱۹. غزل شماره ۵۰
دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

  • عشق و راز عاشقانه حافظ برای یار.

۲۰. غزل شماره ۵۳
به چشم کرده‌ام ابروی یار را محراب / که او بخنده کند فتح باب منبر را

  • اشاره به جذابیت و زیبایی یار و عشق به او.

۲۱. غزل شماره ۵۷
به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است / بیا و باز رهانش که مبتلای تو منم

  • حافظ دل خود را اسیر زلف یار می‌داند و از معشوق می‌خواهد او را آزاد کند.

۲۲. غزل شماره ۶۰
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم / تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم

  • شاعر در این شعر، در برابر غم عشق یار به درماندگی خود اعتراف می‌کند.

۲۳. غزل شماره ۶۵
دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود / تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود

  • در این غزل، حافظ به وصف حضور یار و دل‌بستگی به او می‌پردازد.

۲۴. غزل شماره ۶۷
اگرچه باده فرح بخش و باد گل‌بیز است / به بانگ چنگ مخور می‌که محتسب تیز است

  • اشاره‌ای به سرور و شادی در وصف عشق یار.

۲۵. غزل شماره ۷۱
من ترک عشق شاهد و ساغر نمی‌کنم / صد بار توبه کردم و دیگر نمی‌کنم

  • حافظ از ترک عشق یار ناتوان است و بارها توبه کرده اما به عشق باز می‌گردد.

۲۶. غزل شماره ۷۲
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او / نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند

  • در این غزل، حافظ به عشق ناکام خود به یار اشاره می‌کند و همچنان امید به دلگرمی از او دارد.

۲۷. غزل شماره ۷۵
ساقیا برخیز و درده جام را / خاک بر سر کن غم ایام را

  • در این شعر، حافظ از یار می‌خواهد تا با نوشیدن باده غم‌ها را از یاد ببرد.

۲۸. غزل شماره ۷۸
چو برشکست صبا زلف عنبر افشان را / ز روی سرو قدان خطه خراسان را

  • شاعر در این غزل به زیبایی یار و زلف‌های او اشاره می‌کند.

۲۹. غزل شماره ۸۰
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است / بیار باده که بنیاد عمر بر باد است

  • حافظ در این شعر از گذر زمان و ارزش عشق و زندگی در کنار یار سخن می‌گوید.

۳۰. غزل شماره ۸۵
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند / و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

  • اشاره به امید و آرامشی که حافظ در کنار عشق یار پیدا می‌کند.

۳۱. غزل شماره ۸۸
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید

  • در این غزل، حافظ از بهار و عشق به یار سخن می‌گوید.

۳۲. غزل شماره ۹۰
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است / خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است

  • حافظ می‌گوید خیال یار او را از همه‌چیز بی‌نیاز کرده است.

۳۳. غزل شماره ۹۳
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن / منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

  • این غزل به عشق پاک حافظ نسبت به یار و دوری از زشتی‌ها اشاره دارد.

۳۴. غزل شماره ۹۵
چندان که گفتم غم با طبیبان / درمان نکردند مسکین غریبان

  • حافظ از اینکه هیچ طبیبی درمان عشق او را نیافته شکایت می‌کند.

۳۵. غزل شماره ۹۹
دلم رمیده شد و غافلم من درویش / که آن شکار به چیزی نمی‌خرد ما را

  • شاعر از دل رمیده خود و بی‌اعتنایی یار سخن می‌گوید.

۳۶. غزل شماره ۱۰۲
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود / به هر درش که بخوانند بی‌خبر نرود

  • حافظ دلی را توصیف می‌کند که فقط برای یار می‌تپد.

۳۷. غزل شماره ۱۰۵
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است / بیار باده که بنیاد عمر بر باد است

  • دعوت به نوشیدن باده و لذت بردن از لحظه‌های عاشقانه.

۳۸. غزل شماره ۱۰۸
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند / گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

  • حافظ به شور و عشق آسمانی و یار الهی اشاره می‌کند.

۳۹. غزل شماره ۱۱۰
زین آتش نهفته که در سینه من است / خورشید شعله‌ای است که در آسمان گرفت

  • شعله عشق یار در دل حافظ همچون خورشید در آسمان است.

۴۰. غزل شماره ۱۱۳
ساقیا برخیز و درده جام را / خاک بر سر کن غم ایام را

  • حافظ با نوشیدن باده، غم ایام را فراموش می‌کند و به یار می‌اندیشد.

۴۱. غزل شماره ۱۱۷
دی می‌شد و گفتم صنما عهد به جای آر / گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست

  • حافظ به یار خود و بی‌وفایی عشق اشاره می‌کند.

۴۲. غزل شماره ۱۲۰
خوش است خلوت اگر یار یار من باشد / نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد

  • حافظ از خلوت عاشقانه با یار می‌گوید.

۴۳. غزل شماره ۱۲۲
بر سر آنم که گر ز دست برآید / دست به کاری زنم که غصه سرآید

  • شاعر در این غزل از اراده خود برای رسیدن به عشق یار سخن می‌گوید.

۴۴. غزل شماره ۱۲۵
دل من در هوای او زار زار می‌گرید / نگار من به کبر و ناز در کنار می‌گرید

  • حافظ دل‌تنگی و اشتیاق به یار را در این غزل بیان می‌کند.

۴۵. غزل شماره ۱۳۰
من نخواهم که مرا چشم به خوبی فریبد / دل به سودای دلارام تپیدن چه خوش است

  • حافظ عاشقانه‌های دل فریفته و تمنای یار را توصیف می‌کند.

۴۶. غزل شماره ۱۳۳
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست / منزل آن مه عاشق‌کش عیار کجاست

  • در این غزل، حافظ نسیم را پیام‌رسان عشق خود به یار می‌کند.

۴۷. غزل شماره ۱۳۷
ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی / هر جا که روی، زود پشیمان به درآیی

  • حافظ به دل خود توصیه می‌کند که عشق یار را رها کند، هرچند که در نهایت نمی‌تواند.

۴۸. غزل شماره ۱۴۰
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز / بلای زلف سیاهت به سر نمی‌آید

  • در این غزل، حافظ از زمان و عمر خود که در خیال عشق یار گذشته است، می‌گوید.

۴۹. غزل شماره ۱۴۳
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید / گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید

  • حافظ از دل‌تنگی و تمنای دیدار یار سخن می‌گوید.

۵۰. غزل شماره ۱۴۷
به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار / که از جهان ره و رسم سفر براندازم

  • حافظ از دلتنگی برای یار و یاد او سخن می‌گوید.

 

این ۵۰ غزل از حافظ، تصویری عاشقانه و دل‌انگیز از یار و توصیف عشق و دلباختگی به معشوق ارائه می‌دهند.

دیوان حافظ وزیری معطر چرم جعبه دار برجسته پلاک فلزی طرح مس نفیس

خرید دیوان حافظ نفیس عطری (دیوان حافظ وزیری معطر چرم جعبه دار برجسته پلاک فلزی طرح مس نفیس)

1. شعر حافظ در مورد عشق واقعی

عشق واقعی در اشعار حافظ، فراتر از عشق زمینی است و به عشق الهی و عرفانی نیز اشاره دارد.

  • “الا یا ایها الساقی”: این غزل، یکی از مشهورترین غزل‌های حافظ است که در آن به عشق به یار و طلب جام باده اشاره شده است.
  • “موج زلف تو هر شب در خوابم می‌رود”: در این غزل، شاعر از عشق و هجران یار رنج می‌برد.
  • “چو لعل شکرینت بوسه بخشد”: این غزل، به توصیف زیبایی‌های یار و لذت بوسیدن او پرداخته است.
  • غزل ۱: دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
    به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
  • غزل ۲: من و انکار شراب؟ این چه حکایت باشد؟
    غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
  • غزل ۳: هزار جهد بکردم که یار من باشی
    مرادبخش دل بی‌قرار من باشی
  • غزل ۴: دل می‌رود ز دستم، صاحبدلان خدا را
    دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
  • غزل ۵: زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
    ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
  • غزل ۶: گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
    شیوهٔ عشق جگر سوخته بگذارم
  • غزل ۷: به یاد کس ننالم جز غم یار
    که من پرورده غم‌های دلدار
  • غزل ۸: چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
    ندانستم که این دریا چه موج خون‌فشان دارد
  • غزل ۹: عشقت رسد به فریاد، ار خود به سان حافظ
    قرآن ز بر بخوانی، در چارده روایت
  • غزل ۱۰: نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
    عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
  • غزل ۱۱: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
    گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
  • غزل ۱۲: مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
    هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
  • غزل ۱۳: من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
    چون بر این سلسله جنبان قدمی خواهم زد
  • غزل ۱۴: هر آن که جانب اهل وفا نگه دارد
    خداش در همه حال از بلا نگه دارد
  • غزل ۱۵: دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود
    چون آتش سوزانم در آب که برگیرد
  • غزل ۱۶: بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
    فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
  • غزل ۱۷: دلم رمیده شد و غافلم من درویش
    که آن شکسته بماند و این دوباره برآید
  • غزل ۱۸: شیدا شدم و سرگشته چون نیست یار من
    مستیست بر دل من و با عشق یار من
  • غزل ۱۹: تو پای به راه درنه و هیچ مپرس
    خود راه بگویدت که چون باید رفت
  • غزل ۲۰: من ترک عشق و شاهد و ساغر نمی‌کنم
    صد بار توبه کردم و دیگر نمی‌کنم

2. شعر دلبرانه حافظ

در غزل‌های دلبرانه حافظ، به توصیف زیبایی‌های ظاهری و باطنی یار پرداخته شده است.

  • “تو مشکین‌کامه‌ای و زلف تو مشکین‌تر”: این غزل، به توصیف زیبایی موهای یار پرداخته است.
  • “صد هزاران دلبر آفاق در نظرم نیست”: در این غزل، شاعر تمام زیبایی‌های عالم را در برابر زیبایی یار ناچیز می‌داند.
  • “ساقی بیار جام باده که دلم خون شد”: در این غزل، شاعر از عشق یار رنج می‌برد و از ساقی می‌خواهد که جام باده بیاورد.
  • غزل ۱:
    زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
    ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
  • غزل ۲:
    هزار جهد بکردم که یار من باشی
    مرادبخش دل بی‌قرار من باشی
  • غزل ۳:
    دل می‌رود ز دستم، صاحبدلان خدا را
    دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
  • غزل ۴:
    نازم به ناز آن که دلم را نواخت
    شیدا شدم و سرگشته چون نیست یار من
  • غزل ۵:
    مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
    هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
  • غزل ۶:
    شبی یار من از دست شد، دل به کجا بندم؟
    چون سایه و چو یاری، دل بر بلا بندم
  • غزل ۷:
    ای که دلربا در دل من نشسته‌ای
    دل را ز تو بگیرم و این دل شکسته‌ای
  • غزل ۸:
    بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
    فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
  • غزل ۹:
    چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
    ندانستم که این دریا چه موج خون‌فشان دارد
  • غزل ۱۰:
    هر آن که جانب اهل وفا نگه دارد
    خداش در همه حال از بلا نگه دارد
  • غزل ۱۱:
    مرا تا عشق تو در دل نهان است
    ز جهان دورم و جان من چون جان است
  • غزل ۱۲:
    ما ز یاران چشم یاری داشتیم
    خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
  • غزل ۱۳:
    گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
    سلطان جهانم به چنین روز غلام است
  • غزل ۱۴:
    دل من به هوای تو، هر سو می‌پریده
    که دلم به تو داده و دل ز تو بریده
  • غزل ۱۵:
    هر لحظه به یاد تو دردم فراوان
    که جان من تویی و دل عاشقان تو
  • غزل ۱۶:
    ای دل تو نادانی که گرد هر کسی گردی
    چه باشی خاک پای او که با او یک نفس گردی
  • غزل ۱۷:
    دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
    ز کجا بگویمت که دل بر عشق تو نهادی
  • غزل ۱۸:
    من از آن دم که تو را دیدم و دل در تو نهادم
    ز جهان فارغم و هیچ ندارم که بخواهم
  • غزل ۱۹:
    چنان دل بسته‌ام از جان، به مهر دلبرم من
    که جان گر می‌دهد دل، نیست دلبر، دلبرم من
  • غزل ۲۰:
    بر دل نگار مهرت، تا نقش من نشسته
    از عشق تو هر لحظه، دلبر به جانم بسته

3. شعر عاشقانه حافظ مولانا

  • غزل ۱:
    ساقیا آمدن عید مبارک بادت
    وان مواعید که کردی مرود از یادت
  • غزل ۲:
    در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
    عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
  • غزل ۳:
    بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
    بیار باده که بنیاد عمر بر باد است
  • غزل ۴:
    دل می‌رود ز دستم، صاحبدلان خدا را
    دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
  • غزل ۵:
    دست از طلب ندارم تا کام من برآید
    یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
  • غزل ۶:
    در خرقه از تو بوی ریا می‌رود برون
    کز دامن تو دست طلب پاک می‌کند
  • غزل ۷:
    زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
    گر نکته‌دان عشقی بشنو تو این حکایت
  • غزل ۸:
    من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
    چون بر این سلسله جنبان قدمی خواهم زد
  • غزل ۹:
    هر آن که جانب اهل وفا نگه دارد
    خداش در همه حال از بلا نگه دارد
  • غزل ۱۰:
    چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
    سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست
  • غزل ۱۱:
    ما ز یاران چشم یاری داشتیم
    خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
  • غزل ۱۲:
    دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
    به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
  • غزل ۱۳:
    گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
    سلطان جهانم به چنین روز غلام است
  • غزل ۱۴:
    مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
    هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
  • غزل ۱۵:
    به دور لعل قدح گیر و بی‌خیال گذار
    که در کمین دل ما، هر آن کس است شکار
  • غزل ۱۶:
    بیا که نوبت صلح است و دوستی و سرور
    دمی ز دار به مقصد، به کوی یار فرود
  • غزل ۱۷:
    مرا تا جان بود، در دل و جانی تو بود
    مرا در راه عشق، جان به فدایی تو بود
  • غزل ۱۸:
    بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
    بیار باده که بنیاد عمر بر باد است
  • غزل ۱۹:
    چو آن شمشاد خرامان ز بامم گذری
    دل از من برد و یاران چنانش مگذارید
  • غزل ۲۰:
    تو پای به راه درنه و هیچ مپرس
    خود راه بگویدت که چون باید رفت

حافظ رحلی گلاسه چرم نفیس با 2گلدان فیروزه

خرید اینترنتی دیوان حافظ نفیس (حافظ رحلی گلاسه چرم نفیس با 2گلدان فیروزه) + گارانتی بازگشت پول در صورت نارضایتی

4. شعر عاشقانه حافظ دوبیتی

حافظ بیشتر به سرودن غزل معروف است و دوبیتی‌های کمی از او باقی مانده است. با این حال، برخی از ابیات غزل‌های او را می‌توان به صورت دوبیتی جدا کرد.

  • “موج زلف تو هر شب در خوابم می‌رود”: این بیت به تنهایی می‌تواند به عنوان یک دوبیتی عاشقانه تلقی شود.
  • دل از من برد و روی از من نهان کرد
    خدا را با که این بازی توان کرد؟
    شب تنهایی‌ام در قصد جان بود
    خیالش لطف‌های بی‌کران کرد
  • حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
    که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
    فروغی بر فروزد باده با زنگی که ننماید
    ز جام جان برآید تا که در جوش آرد دریا را
  • فراق و وصل چه باشد ز پیش ما برخیز
    کجاست عهد وفاداری و قرار دلی
  • صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
    ور نه اندیشهٔ این کار فراموشش باد
    آن که یک جرعه می از دست برافشان گذرد
    داند این معنا که خمار به جان پوشش باد
  • ما کشتهٔ عشقیم و جگر خون از این کار
    در هجر تو گریان و در وصلت شکرخواه

5. شعر حافظ در مورد عشق پنهانی

در برخی از غزل‌های حافظ، به عشق پنهانی و رابطه پنهانی با یار اشاره شده است.

  • “در این شب سیَه که هیچ ستاره نیست”: در این غزل، شاعر از عشق پنهانی خود به یار سخن می‌گوید.
  • “ماییم و طوفان نوحه‌ای می‌کنیم”: در این غزل، شاعر از عشق و هجران یار شکایت می‌کند.
  • زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
    پیرهن چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست
    نرگسش عربده جوی و لبش افسوس‌کنان
    نیمه‌شب دوش به بالین من آمد بنشست
  • من که شب‌ها ره پنهان زده تا کوی تو رفتم
    نه امیدی به که بود و نه غم یار گرفتم
    دوست دارم که به دلداری از این رنجش برون آیم
    نه خیال است که این گونه ز دلداری بگویم
  • مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
    هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
  • راز درون پرده ز رندان مست پرس
    کاین حال نیست زاهد عالی‌مقام را
  • کس نیست که افتادهٔ آن زلف دو تا نیست
    در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست؟

6. شعر عاشقانه حافظ برای همسر

اگرچه حافظ صراحتاً به همسر خود اشاره نکرده است، اما برخی از غزل‌های او را می‌توان به عنوان شعر عاشقانه برای همسر تفسیر کرد.

  • “تا کی غم نان خوری و جام باده نخوری”: در این غزل، شاعر به همسر خود توصیه می‌کند که از زندگی لذت ببرد.
  • غزل ۱:
    گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
    سلطان جهانم به چنین روز غلام است
  • غزل ۲:
    ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم
    از بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم
  • غزل ۳:
    دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
    چه دید اندر خم این طاق رنگین
  • غزل ۴:
    از من به حضرت آصف پناه بر
    تو از ایزد الهی خواه بر
  • غزل ۵:
    چون شمع سوختن هست در کار ما
    ایمن مباش از این عشق دلدار ما
  • غزل ۶:
    زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
    گر نکته‌دان عشقی بشنو تو این حکایت
  • غزل ۷:
    غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
    ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
  • غزل ۸:
    ساقی به جام عدل بده باده تا گدا
    غیرت نیاورد که جهان پر بلا شود
  • غزل ۹:
    در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
    صراحی می ناب و سفینهٔ غزل است
  • غزل ۱۰:
    وقت است کز فراق تو وز غم بشویم
    گاهی ز دل کنم گل و گاهی بنفشه‌شوم
  • غزل ۱۱:
    من از آن روز که در بند توام آزادم
    پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
  • غزل ۱۲:
    دلم رمیده شد و غافلم من درویش
    که آن شکسته بماند و این دوباره برآید
  • غزل ۱۳:
    ز عشق ناتمام ما جمال یار مستدام
    که زیب دلبری ز زیور کمال ما جداست
  • غزل ۱۴:
    نازم به ناز آن که دلم را نواخت
    شیدا شدم و سرگشته چون نیست یار من
  • غزل ۱۵:
    بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
    فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
  • غزل ۱۶:
    دلم رمیده شد و غافلم من درویش
    که آن شکسته بماند و این دوباره برآید
  • غزل ۱۷:
    تو را از دور دستان فراوان کند
    گر دست در دهان و بوسه‌ها فراوان کند
  • غزل ۱۸:
    دل و جانم به تو شیداست ای همه جان
    بیا که جان من به بویت زنده بمان
  • غزل ۱۹:
    ما از آن روی که در دست تو شدیم خوشبخت
    دست بگیر و لب به لب در آر ز دست ما
  • غزل ۲۰:
    ساقی به روی من خندان مشو که در میانه
    خود دارم و دلی شیدا که دارم بر یار
  • گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
    سلطان جهانم به چنین روز غلام است
    گو شمع میارید در این جمع که امشب
    در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
  • من از آن روز که در بند توام آزادم
    پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
    همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند
    در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
  • زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
    گر نکته‌دان عشقی بشنو تو این حکایت
    بی‌زارم از دو عالم، زین طرفه‌تر نباشد
    از درد عشق مردن، درمان نمی‌پذیرد
  • مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
    هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
    به کام و آرزوی دل چو دارم خاک کویش را
    چه غم گر در بیابانش چو نخل بی‌ثمر دارم
  • عاشق و رند و نظربازم و می‌گویم فاش
    تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام

7. شعر عاشقانه حافظ کوتاه

بسیاری از ابیات غزل‌های حافظ، به تنهایی می‌توانند به عنوان یک شعر کوتاه عاشقانه تلقی شوند.

  • “فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم”: این بیت، بیانگر شجاعت در بیان عشق است.
  • “شیشه ام از چه می برد پیش طبیب هر زمان”: این بیت، به بیماری عشق و نیاز به درمان آن اشاره دارد.
  • در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
    عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
  • عاشق و رند و نظربازم و می‌گویم فاش
    تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام
  • مرا تا عشق تو در دل نهان است
    ز جهان دورم و جان من چون جان است
  • دل می‌رود ز دستم، صاحبدلان خدا را
    دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
  • زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
    ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم

بیشتر بخوانید! شعر عاشقانه حافظ کوتاه

8. شعر حافظ در مورد عشق با معنی

تقریباً تمام غزل‌های حافظ، در مورد عشق با معنی هستند. عشق در اشعار حافظ، صرفاً یک احساس نیست، بلکه به معنای عرفانی و الهی نیز اشاره دارد.

  • “ای دل به عشق یار مشغول باش”: این غزل، به اهمیت عشق و مشغول بودن به آن اشاره می‌کند.
  • “بشنو از نی چون حکایت می‌کند”: در این غزل، نی به عنوان نمادی از انسان، از فراق یار شکایت می‌کند و به عشق الهی اشاره دارد.
  • دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
    به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
    در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
    به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
  • چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
    ندانستم که این دریا چه موج خون‌فشان دارد
    ز چشمم آب می‌رفت و ز لبم خون دل می‌رفت
    ندانی عشق چیست ای دل، بیا و صبر کن، طاقت ندارم
  • ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
    وان گه برو که رستی از نیستی و هستی
  • هر آن که جانب اهل وفا نگه دارد
    خداش در همه حال از بلا نگه دارد
    حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
    که آشنا سخن آشنا نگه دارد
  • اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
    به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

 

دیوان حافظ وزیری تحریر 5رنگ با مینیاتور جلد سلفون قابدار کشویی

خرید اینترنتی دیوان حافظ نفیس از انتشارات پیام مهر عدالت (دیوان حافظ وزیری تحریر 5رنگ با مینیاتور جلد سلفون قابدار کشویی) + ضمانت بازگشت پول در صورت نارضایتی از محصول

مقالات مرتبط

دیوان حافظ کوتاه

در این مقاله گلچین  100 شعر از زیباترین و کوتاه ترین اشعار…

23 آبان 1403

دیوان حافظ صوتی

دیوان حافظ صوتی: نگاهی به تأثیر و زیبایی‌های شنیداری مقدمه صوت دیوان…

23 آبان 1403

دیوان حافظ کودکانه

دیوان حافظ کودکانه: آشنایی با شعر و ادبیات مقدمه دیوان حافظ، مجموعه‌ای…

23 آبان 1403

دیدگاهتان را بنویسید