شعر در مورد کعبه از حافظ؛ اشعار حافظ در وصف کعبه و عشق الهی
حافظ، شاعر بزرگ ایران، غزلهای بسیاری سروده که در آنها به طور مستقیم یا غیرمستقیم به کعبه و عشق الهی اشاره کرده است. کعبه در شعر حافظ نمادی از خانه خدا، مقصد نهایی سالکان و نماد عشق و وحدت است.
در اینجا چند بیت دیگر از اشعار حافظ آورده میشود که به نحوی به این موضوع مرتبط هستند:
- “در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم/ کلبه احزان شود روزی گلستان، غم مخور”
- این بیت مشهور، بیانگر امیدواری و اطمینان شاعر به اینکه با قدم گذاشتن در راه خدا و عشق به او، همه سختیها و غمها برطرف خواهد شد.
- “یوسف گمشده بازآید به کنعان غم مخور/ ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن”
- در این بیت، یوسف نمادی از انسان کامل و کنعان نمادی از بهشت و مقصد نهایی است. حافظ با این بیت به سالکان امید میدهد که به مقصد خود خواهند رسید.
- “هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش”
- این بیت بیانگر فطرت خداجوی انسان است و اینکه هر انسانی در درون خود تمایل به بازگشت به اصل و فطرت خویش دارد.
- “تا کی به دنبال خیال خام دنیا میروی/ بین به خود آی که تو خود آن گنج نهانی”
- این بیت به انسان توصیه میکند که از تعلقات دنیوی دست بردارد و به دنبال گنج درون خود باشد.
- “مقصود من نه قبله و بتخانه است/ کاری کنم که گر برآید از دل زار من/ آهی که از دل بی خبر برآید/ بر لوح لا مکث بنگارد پیغمبر”
- حافظ در این بیت میگوید که هدف او تنها عبادات ظاهری نیست، بلکه هدف اصلی او این است که از صمیم قلب به خدا نزدیک شود.
حافظ، شاعر بزرگ ایرانی، شعرهای بسیاری دربارهی موضوعات عرفانی و عشق الهی سروده است، اما بهصورت مستقیم اشارههای زیادی به کعبه ندارد. در اشعار او بیشتر به نمادهای عرفانی مانند “کعبه”، “بتخانه”، “خرابات” و “رندان” اشاره شده که غالباً مفهوم استعاری دارند و در مورد سفر روحانی انسان به سوی حقیقت و خداوند صحبت میکنند. با این حال، در برخی از ابیات حافظ به کعبه و زیارت آن اشارههای کوتاهی شده است.
بیشتر بخوانید! بهترین شعر حافظ در مورد خدا
خرید اینترنتی دیوان حافظ نفیس از انتشارات پیام مهر عدالت (دیوان حافظ وزیری تحریر 5رنگ با مینیاتور جلد سلفون قابدار کشویی) + ضمانت بازگشت پول در صورت نارضایتی از محصول
در ادامه چند بیت شعر در مورد کعبه از حافظ تقدیم شما کرده ایم:
- به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشهی گنه دانست - ز منزل کفر برون آمدم ز راه نیاز
وگرنه ره به حرم میبرد شتر لنگ است - دل خراب من ای کاش منزلش در کعبه بود
که سالهاست در آوارهی خراباتم - دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیمهشب و گریهی سحرگاهان - صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را - دلم رمیده شد و غافلم من درویش
کجا رواست کشیدن به کعبهی وی بار - سالک به زهد و علم و عمل نیست حاجت
در کعبه دلها طلب از مغان کنید - مرا به باده چه حاجت که روح بادهی من
ز کعبه و خرابات قدح نخواهد یافت - به کعبه رهرو میخانه بودهای حافظ
مگر ز راه طلب گر به کعبه میرفتی - هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما - دلا به کوی خرابات کن سلامت طلب
که میرساندت این ره به دوست، بیسفره - دل از خرابات بردار و خانه آباد کن
که آشنا نشود کعبه با دلی که خراب است - دلبر که جان فرساید از او دلبر نباشد
یارب تو آگاهتری کاین سر چه سرّی است - زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست - در کعبه کوی تو دیری است کردهام
حاجات خود بر آستانهی این در گزاردم - سر ز خُم میکدهها برمگیر ای حافظ
صد بار توبه کرده و بار دگر گناه - جایی که دل در آن ره کعبه یافتنی است
مستی است در خرابات و نیکخواهی و لطف - در خرابات بر دو کونم بنه
که ز سر عرفات تو هرچه خواهی برآر - از هر طرف به دامن کبریا خزیده است
دل تنگ بیدلان به کعبهی خرابات - چه زهد و چه علم ای پسر به کوی خرابات
که میرساندت این ره به آستان کعبه - ز عرش تا به فرش ارادهی خداست
بسا حجت که ز آن کوی رفتهام در چاه - ندانم از من و دل جز نیاز و خاک درت
که مست کعبه و میخانه و مغان شدم - مست است دلم بر کوی خرابات تو هرگز
که در ره تو قدم بردارد این دل - در کوی میکده راه کعبه و دیر است
حاجت به زهد و علم نیست ای برادر - نه کعبه خواهم و نه مسجد ای پسر حافظ
که در میانه فقط میکده قبلهی دل است - ز کعبه رهرو میخانه بوده است حافظ
مگر که دست طلب در آستان دگر بسته - به میکده سرمست زدم قدم به زین عرش
که یافت دل بر کعبهی تو مستی و توبه - ما را به عشق دوست جز این نیست حاجت
به کعبه دل ره میبرد نه بر کار دیگر - از کعبهی خُم زهرهست هرکه دل راند
که در حریم دل او بتان و خوباناند - به کوی خرابات راهی ز عرش داریم
که هرکه مست شد از ره نبرده حیرت - نه کعبه میجویم و نه مسجد و نه مزار
در خرابات تو هرگز طلب نکردم بار - دلم ز کعبه و دیر و خرابات سیر نیست
که دل به راه تو دارد و مست و حیران است - چه دلبرانه سویی که بر رهش کعبه است
ولی دل عاشقان به دانهی می مست است - از کوی میکده در راه کعبه دارم
که من ز رهروان دل به درد بیهمتم - بادهای میجویم که دلبر بر آن خواهد
به کوی تو که ره کعبهی دلانه دارد
خرید اینترنتی دیوان حافظ نفیس (حافظ رحلی گلاسه چرم نفیس با 2گلدان فیروزه) + گارانتی بازگشت پول در صورت نارضایتی
این مجموعه موضوعات شامل اشعار از شعرای مختلف درباره مفاهیم عمیق معنوی است که به شکل نمادین به کعبه، حج و سفرهای روحانی اشاره دارند. در زیر برای هر یک از موضوعات، اشعاری مرتبط از مولانا، پروین اعتصامی و سایر شعرا ارائه شده است.
۱. شعر مولانا در مورد حج رفتن
مولانا در مثنوی و دیوان شمس، بارها از حج بهعنوان سفر باطنی یاد میکند. برخی از اشعار او عبارتند از:
- هین که حج فقر کردی مرد وار
هر که در هر حج ببری زر نثار - خانهی حق را زیارت کن ز دل
حاجیان را گر بهانه شد، بخل - ز حق فانی شوی، باقی خدا گردد
حج دلی کن به درگه حق و با خلوص - حاجی این خانه شو، بیکعبهای
که طواف دل کنی بر سوی حی - چه سود از حج جسمانی بیدل؟
که حق را جوید و نماند به محل - هرکه آن در بسته با دل، حج نکرد
خانه بی یار طواف نیست برد - ای دریغا کز خودی دورست دلت
که به حج میروی و او نیارد زلزلت - چه سود از سفری کین راه نیست؟
که با جان کند، حاجت آسمان نیست - تو برو در سفر حج ولی به دل باش
که دل مقصود راهست، ای عاقل کاش - طواف خانهی حق با این طواف
به نزد حق نماند زین گزاف - دل خانهی اوست نه خاک و آجر
در دل ره جوی، نه در ره ظاهر - ای دل تو اگر به حج رسی از کفر
در دل طواف کن، نه تنها جسم زهر - کعبهی دل تو را ز حج به نزد
برو در سفر دل، دل به نزد - بییار طواف، نه طواف است که حج
طواف تو با دل، ز حج حاجت است - کعبه تو جان و دل خانهی اوست
این خانه را بیدلی خانه نیست - دل خانهی کعبهایست، نه این خشت
تو زین راه برو که این دل بهشت - دل هرکه باشد طواف حق کند
وگرنه بی دل به نزد حق آید - حاجی دل باش، بییار مرو
که به هر خانه طواف است و سرود - ای دل به درگه خدا برو
که حاجی دل طلب است نه این جانجو - تو کعبه اگر طلب کنی در دل
کعبهی دل گشای، برون مشو
۲. شعر در مورد خانه از مولانا
مولانا مفهوم خانه را درونی و از جنس دل و حقیقت میداند. برخی از اشعار او دربارهی خانه و مفهوم آن:
- خانه دل آباد کن ز عشق یار
که این خانه خالی شود ز اغیار - خانهی جان را پر از دلدار کن
نه خالی که جز عشق کار کن - خانهی عشق، خالی از غم نیست
خانهساز، به مهر و دوستی زینجاست - به خانهی جان بنه ره، دل آزار
که خانهی دل، دردیست بییار - خانهی دل، خانه حق است بیا
زینجا برو که منزل آنجاست خدا - چه خانهات خالی بود ز غیر دوست
که خانهی دل پر از حضور اوست - دل در خانهی عشق گام زن
که خانهی تو خالی ز عشق نشین - خانهی دوست طلب کن ز دل
که خانهی تو خالی ماند از گل - خانهی خود، خود بساز از مهر یار
که این خانه با دل به او بردار - خانهات گر پر ز دل و عشق است
که خانهی خالی ز دل نیک است - خانهات بر دل ساز که مهر اوست
و این خانه بی مهر نیست دوست - ای دل خانهی دوست طلب کن ز جان
که خانهی تو با دل شود چون جان - خانهات، دل کن پر ز مهرش
وگرنه خالی زین جهان شودش - ای دل به خانه عشق اندر شو
که خانه بییار نیکو نشو - خانهات گر مهر تو خانهی حق است
که دل ز مهر خالی نمیماند - خانهی جان از عشق طلب کن
که این دل با دوست به ره کند - خانهات، دل کن پر ز عشق یار
که دل خانهی عشق پر از سرشار - دل خانهی توست با جان و دل
که این خانه خالی نشود ز گل - خانهی عشق ز دل آشنا کن
که در این دل عشق پیدا شود - خانهی تو به نزد خدا چون دل
که خانهی دل خالی نباشد